گاهی وقتا سکوت همه ناگفته های مارو از تو چشمامون به سادگی فریاد می زنه پسحالا که می خوای,دل به دل این ترانه بدی حالا کهبا من هم ترانه شدی به احترام عشق یک دقیقهسکوت
رها کن این پرنده به آسمون پریدهرو برو... رها کن این تولد به انتها رسیدهرو برو... بزار به حال خسته خودم بمونم وبرم سکوت آخرینمو برات بخونم و برم جواب گریههای این دل شکسته مو نده جواب هق هق دل به گلنشسته مو نده
دلم تو شک موندن و پاهام رو ریلرفتنه گناه این جدا شدن نه از توئه نه ازمنه نه از توئه نه از منه حالا که پلک عاشقانههای ما نمی پره سکوت کن سکوت کن سکوت حرفآخره سکوت حرف آخر
رها کن این پرنده بهآسمون پریده رو برو... رها کن این تولد به انتهارسیده رو برو... تحملم نکن ولی نگو که خسته ای زمن برو ولی تو این ترانه حرف رفتنو نزن اگهنشستم و عصا شدی به روی من نیار این از خودمبریدنو به پای بی کسیم بزار
دلم تو شک موندنو پاهام رو ریل رفتنه گناه این جدا شدن نه ازتوئه نه از منه نه از توئه نه از منه حالا کهپلک عاشقانه های ما نمی پره سکوت کن سکوتکن سکوت حرف آخره سکوت حرف آخره
عشق را در زندگی فریاد می زنیم
اما افسوس...
که در هیاهوی بی رنگ عاطفه ها
گاهی قلب را در گرو اندکی محبت می گذاریم
و اینگونه قلب را
بدون دریافت چیزی از دست می دهیم
و ما هم می شویم یک
بی عاطفه...